نویســینده:

عکس من
کا بــــل, Afghanistan
عزیزانم چی میپرسید زمن از منزل ومسکن *** غلام آن دل آرایم که دارم طوق بر گردن

لطفـــــاً در پائین همین تصا ویر ویا متن نظـــر دهیــــد !

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

دوری از کنار وطن:

در دیار غربت چنان سر گرم زندگی هستم که گوی وطن رافراموش کرده ام .اما واقعیت این است ،همیشه بغضی از وطن در گلو دارم که هیچ وقت خالی نمیشود .تا آن زمان که، به خاک پاکش باز گردم وعقده دل با گریه بگشایم .مرا به دور از اهل خانواده و رفیقان ،که همیشه حسرت ایشان بر دل مانده .اما بعضی چنان در غربت اصالت را فراموش کرده اند که گویی هرگز افغانی نبوده اند از لغات فرنگی گرفته تا ...
بگذریم صحبت زیاد و دل پر از درد . خوشی کازینو ونایت کلاب و... هرگز نمی ارزد به بستنی و فالوده خوردن با دوستان در وطن . اما باید در غربت برای ویزا گرفتن و سیتزن شدن مسیر ها پیمود و دعا ها داشت ।زمان پیش آید در ماه کبارالبته بر خی اوقات، هموطنان به گرد هم جمع شوند. تا شاید دل شاد شوند ،اما ساعتها بعد هر کس به سوی منزل وکار خویش بازگردد. نمی دانی که چقدر خوشحال می شوم وقتی با یک دوست افغانی یک هموطن در غربت آشنا می شنوم. صحبت از داغ دل تازه کردن نیست ، صحبت از همدری با هموطن در غربت است . هموطن آنچه خواندی نکاتی کوچک از دنیای بزرگ غربت بود .

هیچ نظری موجود نیست:

برای دیدن مطالب دیگر روی ( پیا م های قدیمی تر ) کلیک نمائید:---

برای دیدن مطالب دیگر روی  (  پیا م های قدیمی تر ) کلیک نمائید:---